فلسفهٔ پُستمدرن به مجموعه پیچیدهای از واکنشهایی مربوط میشود که در قبال فلسفه مدرن و پیشفرضهای آن صورت گرفتهاند، بدون آنکه در اصول عقاید اساسی کمترین توافقی بین آنها وجود داشته باشد. فلسفه پست مدرن اساساً به معارضه با شالودهگرایی مورد اعتقاد مشترک فلاسفه برجسته سدههای شانزده، هفده و هجدهم میلادی میپردازد و آنها را پیشفرضهایی میداند که باید مردود شناخته شده و کنار گذارده شوند. این فلسفه تحت تأثیر مفاهیم پدیدارشناسی، ساختارگرایی، اگزیستانسیالیسم و همچنین اندیشهها و نوشتههای گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، سورن کیرکگارد، فردریش نیچه و مارتین هایدگر است. فلسفه پست مدرن اغلب به تردید در مورد تقابلهای دوگانه ساده میپردازد.
کتاب پیش رو در دو فصل جداگانه گذار با نامهای آغاز گذار پس از پایان تاریخ غرب و گذر از مدرنیته از طریق پُست مدرنیته تدوین شده است. نویسنده در فصل اول به وضعیت پُست مدرن پرداخته و برای بیان مفاهیم اصلی کتاب به نظریات مارتین هایدگر هم اشاراتی کرده است.
فصل دوم کتاب گذر از مدرنیته از طریق پُستمدرنیته در چند بخش تقسیم بندی شده است که در این بخش نویسنده با به کارگیری و شناخت نظریههای فیلسوفان و نظریه پردازانی مانند والتر بنیامین، تئودور آدورنو، هابرماس و میشل فوکو به تشریح انسان غربی پرداخته که از مدرنیته در حال گذر به پُست مدرنیته است.
محمد مددپور فلسفه مدرنیته در غرب را گرفتار بحران اندیشه میداند و عقیده دارد که گذشتن از مدرنیته اتفاق افتاده و سستی و بیاساسی همه فلسفه غرب را در گذر از مدرنیته به خوبی میتوان مشاهده کرد.
دسته بندی موضوعی | موضوع فرعی |
علوم انسانی |
فلسفه
|