فلسفهٔ سدههای میانه، موضوع مجلد کنونی، سنتی است متمایز درون تاریخ فلسفهٔ غرب. چهار خردهسنت آن عبارتاند از فلسفهٔ «اسلامی» ــ که در سرزمینهای اسلامی مطرح شد و معمولاً به زبان عربی نوشته شده است گرچه گاهی منابعی نیز به فارسی به نگارش درآمده است؛ فلسفهٔ «یهودی» ــ یعنی آثار یهودیان در کشورهای اسلامی و مسیحی که به عربی یا عبری نوشته شده است؛ فلسفهٔ «لاتینی» ــ که در کشورهای اروپای مسیحی که لاتین زبان عمدهٔ آموزش عالی بود و معمولاً، هر چند نه همیشه، منابع آن به زبان لاتینی نوشته میشد؛ و (با اهمیتی کمتر) فلسفهٔ «بیزانسی» ــ که آثار آن به زبان یونانی در امپراتوری مسیحی بیزانس نوشته میشد.
فلسفهٔ اسلامی سدههای میانه با نخستین نوشتههای فلسفی به زبان عربی در قرن نهم آغاز میشود و با مرگ ابن رشد در ۱۱۹۸، که پس از آن عدم تساهل فزایندهٔ مذهبی بهندرت به فلسفهورزی به معنایی که شناخته شده بود اجازه میداد، بهمنزلهٔ سنتی مهم به پایان راه خود میرسد. فلسفهٔ یهودی سدههای میانه در کشورهای اسلامی کمی بعد از فلسفهٔ اسلامی آغاز میشود که با آن پیوند تنگاتنگی داشت.
این فلسفه نیز در مهاجرنشینهای یهودی در اروپای مسیحی شکوفا شد و در قرن پانزدهم زوال یافت. فلسفه در سدههای میانه در غرب لاتینیزبان۸ در اواخر قرن هشتم، در دربار شارلمانی، آغاز شد. این سنت هیچ پایان روشن زمانی ندارد و واپسین سدههای آن با سنتی متفاوت هر چند مربوط مقارن است که معمولاً بهعنوان «فلسفهٔ رنسانس» توصیف میشود. دانشگاههای قرون پانزدهم و شانزدهم قاطعانه در سنت سدههای میانه آثار فلسفی تولید میکردند (در حقیقت اغلب آگاهانه اندیشههای این یا آن استاد بزرگ قرون سیزدهم و چهاردهم را بازمیگفتند)، و در اسپانیای اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم با شکوفایی فلسفه روبهرو هستیم که با وجود تفاوت در تأکیدات خود، در منابع، فنون و دغدغهها به سدههای میانه مربوط بود. در بیزانس، تنها میتوان مرزی خودسرانه بین نوافلاطونگرایی اواخر دوران باستان و فلسفهٔ یونانی سدههای میانه ترسیم کرد. با اینهمه، هنگامی که قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳ بهدست ترکها افتاد، این سنت به پایان روشن خود رسید.
دسته بندی موضوعی | موضوع فرعی |
علوم انسانی |
فلسفه
|