اگر میخواهید بیشتر بخوانید، یک کتاب بسیار بلند انتخاب کنید!
ژولیت لاپیدوس
علی اصغر درلیک
شاید مایل باشید که بیشتر کتاب بخوانید یا اینکه احساس میکنید که نیاز به مطالعه بیشتری دارید. شاید به تازگی فصل هشت سریال گیم آو ترونز را تمام کرده باشید و سرتان درد میکند یا شاید احساس میکنید مغزتان بیحس شده است، از بس که با آخرین سیناپس سریال با خود اندیشیدهاید که «چه میشد اگر تمام زمانی، یا حتی یک ربع، را که صرف تماشای این سریال کرده بودم، صرف مطالعه میکردم؟» به باور شما، مطالعه، حداقل خواندن کتاب، فرایندی دشوار است. بااینحال، شما در شبکههای اجتماعی مدام در حال خواندن هستید؛ اما وقتی نوبت به مطالعه یک رمان میرسد، خود را در حال سرسریخواندن میبینید که در ادامه، به پیامدادن و توئیتکردن منجر میشود.
شاید این امر یک علت پنهانی دارد. مغز پوسیده ما دیگر قادر به بازسازی خود نخواهد بود و قربانی تصاویر تلویزیونی و فناوری شده است. بیاید بپذیریم که شما دیگر هرگز متنی با بیشتر از 280 واژه را نخواهید خواند. حتی شما هم اینک خواندن این یادداشت را نیز به پایان رسانده اید.
باوجوداین، من برای شما یک راهحل دارم؛ نگرشی جدید برای جلب توجه شما به مطالعه در قرن بیست و یک. کتابهای بسیار بلند، ترجیحاً به صورت مجموعه، را برای مطالعه انتخاب کنید.
گاهی اوقات استفاده از استدلال ضدشهودی درست به نظر میرسد. اگر فردی پرمشغله هستید و عادت به مطالعه را از دست دادهاید و خود را با کار، خانواده، تلویزیون و اینترنت درگیر کردهاید، احتمالاً گمان میکنید که بهترین راه برای از سرگرفتن مطالعه این است که یک کتاب کوتاه، حداقل یک داستان کوتاه، برای خواندن انتخاب کنید. اما بعد از مطالعه آن کتاب یا داستان کوتاه میخواهید چکار کنید؟ سریال آهنگ آژیر شبکه HBO شما را به سوی خود میکشاند و کنترل تلویزیون را دست میگیرید (یا تلفن شما زنگ میخورد یا به اینستاگرام مشغول میشوید) شما برای مطالعه این داستان کوتاه سه ساعت زمان صرف کردید. بااینحال، اگر یک کتاب طولانی را دست بگیرید، ساعتهای بیشتری را صرف مطالعه، و نه تماشای تلویزیون، میکنید. مغز شما این شانس را خواهد داشت که تصویر پیش از ظهور شبکههای اجتماعی خود را بازیابی کند.
حماقت، یک حماقت تمام عیار، آن چیزی است که باعث میشود هیچ کس نتواند تمرکز خود را حفظ کند. اما چه تفاوتی میکند که نتوانیم روی یک کتاب صد صفحه ای یا یک کتاب هزار صفحه ای تمرکز کنیم؟ در هر صورت که ما توجهی به آن کتاب نداریم و وسوسه میشویم که توئیتر خود را چک کنیم. باوجوداین، در اینجا نکته ای نهفته است: ادامهدادن کتابی که با آن آشنا هستیم، بسیار آسانتر از شروع یک کتاب جدید است. ازاینرو، بیشتر احتمال دارد که ما در مشغلههای زندگی خود ده ساعت برای مطالعه کتابی بلند بیابیم تا اینکه بتوانیم زمانی مشابه برای خواندن چند کتاب کوتاه پیدا کنیم.
میتوانید مطالعهکردن را با تماشاکردن قیاس کنید تا متوجه شوید که این حرف درست است. آیا سهولت و جذابیت ادامه داستان، دلیل آن نیست که ما شبها به جای فیلم سینمایی، سریال میبینیم؟ مثلاً شما به سریال کراون علاقمندید. شما شخصیتهای سریال را میشناسید و نیز زیستجهان آن شخصیتها را درک میکنید. از همه مهمتر اینکه شما میخواهید بدانید که چه اتفاقاتی در ادامه سریال رخ خواهد داد. در نتیجه، تماشای قسمت بعدی این سریال برای شما بسیار جذابتر از دیدن یک سریال یا فیلمی با یک داستان جدید است. به همین نحو، مطالعه صدصفحه دوم رمانی که خواندن آن را آغاز کرده اید، راحت تر از صدصفحه نخست رمانی جدید است. شما به سبک نویسنده و جهانبینی شخصیتها خو گرفتهاید و میخواهید بدانید که در ادامه چه اتفاقاتی رخ خواهد داد. کتاب هرچقدر که طولانیتر باشد، هیجان بیشتری برای خواندن آن خواهید داشت.
به همین دلیل است که مجموعههای ادبی برای خواندن ایدهآلتر هستند. مطالعه صدصفحه نخست جلد دوم آن مجموعه بسیار راحتتر از صد صفحه نخست جلد اول آن مجموعه است و به همین ترتیب، در جلدهای بعدی آنقدر با دنیای رمان احساس راحتی میکنید که میتوانید تمرکز خود را حفظ کنید. اکنون شما صرفاً از دنیای کتاب لذت میبرید و در دست گرفتن کتاب برای شما چندان دلهرهآور نیست؛ چون آن اثر صرفاً یک کتاب نیست، بلکه اثری است که آن را میشناسید، به آن اعتماد دارید و همچنین، اثری است که مدت زمانی پیش با خود اندیشیدهاید که چه اتفاقی در ادامه داستان خواهد افتاد؟ مطمئن هستید که باز هم این پرسش برای شما پیش خواهد آمد. برخلاف برخی داستانهای جدید و ناآشنا، میتوانید این داستان را در هنگام سفر یا صرف ناهار بخوانید. درواقع، موانع مطالعه برای خواندن این کتاب بسیار اندک هستند؛ زیرا شما قبلاً این موانع را حذف کردهاید.
این روش را به این صورت نیز میتوان بیان کرد: شما کتابها را میخوانید؛ به همان نحو که سریالها را میبینید. من این نظریه را عملی کردهام. در 15 سال گذشته، همواره در اواسط مطالعه یک مجموعه، معادل ادبی همان تلویزیون، بودهام و مجموعههایی که از این طریق تمام کردهام، عبارتند از: در جستجوی زمان از دست رفته، رقصی با موسیقی زمان، دریای بارور، چهارگانه اسکندریه، یو. اس. ای.، مجموعه رمانهای پاتریک ملروز، سه گانه بازیهای گرسنگی و ... . مجموعههای در دست خواندن من عبارتند از: مجموعه رمانهای پالیزر، فرزندان خشونت و سه گانه مصر (سالی یک جلد از هرکدام را میخوانم). درعینحال، رمانهای مستقل زیادی نیز در دست مطالعه دارم که مقاومت بیشتری برای خواندن از خود نشان میدهند؛ من اغلب به سختی آنها را مطالعه میکنم؛ پیش از اینکه به اندازه کافی برای خواندن آنها احساس عطش و هیجان کنم.
جالب اینکه افزون بر خواندن این رمانها، من در این بازه زمانی یک کتاب با عنوان «استعداد» هم منتشر کردم. من قبول دارم که این اثر نسبتاً مستقل و کوتاه است و دلیل آن هم این است که من حوصله نوشتن یک مجموعه بلند را نداشتم.
من انکار نمیکنم که رمان در جستجوی زمان از دست رفته کتاب دشوارخوانی است. اما من هر جلد را راحتتر از جلد قبل خواندم. نکته حائز اهمیت این است که جذابیت جلدهای بعدی برای من از هر امری که حواس مرا از خواندن کتاب پرت میکرد، جذابتر بود.
Want to read more? Choose an extremely long book
Juliet Lapidos
THE GUARDIAN
2019