توهم توسعه علمی از طریق افزایش تعداد مقالات در فهرست آیاسآی
رضا داوري اردكاني
در حدود ۱۰ سال پيش يك روز يكي از دانشمندان صديق كشور كه قدرش چنانكه بايد شناخته نشده است، به من گفت وصیتنامه مينويسي؟ پرسيدم كدام وصیتنامه؟ گفت مقالهات را خواندم. بوي وصیتنامه ميداد. شايد آن بزرگوار درست حس كرده بود. اكنون كه ۱۰ سال پيرتر شدهام و بايد براي شنيدن بانگ رحيل مهياتر باشم (و البته نيستم) بهصراحت عرض ميكنم كه اين نوشته جزئي از وصيت يك دانشگاهي پير به همكاران خويش است. وصيتي كه در آن دعوت به انديشيدن و همسخنی غالب است. همه اهل نظر و دانشمندان و دانشگاهيان و ارباب مديريت و سياست علم كشور را به خواندن اين نوشته دعوت ميكنم.
فقدان درک صحیح از ISI
آیاسآی سازمان خوبي است كه در حدود پنجاه سال پيش تأسيس شده است. اين سازمان مقالههايي را كه در مجلههايي كه خود به رسميت شناخته و چاپ شده است، فهرست ميكند و وسيلهاي فراهم ميكند كه طالبان، به مقالههاي مورد نظر خود بهآسانی دست يابند و البته با رجوع به آن ميتوان پيشرفت علم در جهان و در كشورها را با تقريب اندازه گرفت و سطح علم كشورها را سنجيد. پيداست كه فهرست آیاسآی بهعنوان ميزان سنجش چندان دقيق نيست، اما بههرحال يكي از موازيني است كه بايد با ميزانهاي دقيقتر تكميل شود. دانشمندان ما هم از چندين سال پيش به اهميت چاپ مقالهها در مجلههاي آیاسآی پي بردهاند و در اين كار كم و بيش اهتمام كردهاند.
اين اهتمام بهویژه از جهت سياسي و حفظ حيثيت كشور موجه است زيرا سرعت رشد پيشرفت علمي و تناسب يا بيتناسبي پژوهش در كشورها و رتبه علمي هر كشور را بهتقریب معلوم ميكند. تا اينجا نهفقط هيچ اشكالي بر آیاسآی وارد نيست بلكه اقبال به آن شايسته و لازم به نظر ميرسد. قضيه وقتي دشوار ميشود كه آیاسآی نهفقط ملاك مطلق در رتبهبندي علمي كشورها و تعيين مقام و مرتبه دانشمندان ميشود بلكه مقام بلندي پيدا ميكند و بهصورت هيكل مقدسي در ميآيد كه چون و چرا در مطلق بودن آن جهل و كفر به شمار ميرود. در اين صورت چهبسا كه آیاسآی بهکلی بيفايده و حتي مضر شود.
آیاسآی را بايد همان كه هست بازشناخت و پذيرفت و از آن فايده برد. آیاسآی مركزي است كه مقالهها را فهرست ميكند و البته مقالههاي همه مجلهها در فهرست آن نميآيد. شايد تعداد مجلههاي ايراني كه مقالات آن فهرست ميشود از عدد انگشتان يك دست كمتر باشد و چه خوب است كه اگر ميخواهيم ميزان پژوهشها و مقالههاي دانشمندان كشورمان در آن بيشتر منعكس شود، تعداد اين مجلهها افزايش يابد.
ما از ابتدا تلقي صحيحي از آیاسآی نداشتيم و چون تازه وارد راه علمسنجي شده بوديم و ملاك و ميزان نداشتيم (و اگر هم داشتيم و داشته باشيم بهطورمعمول به ملاكهاي خودي اعتماد نميكنيم) ناگزير آیاسآی را ملاك مطلق علم و جهل فرض كرديم و به كسي كه مقالاتش در فهرست آیاسآی درج نشده است، نمره صفر داديم و او را در علم بيصلاحيت دانستيم. اين يك ظلم ساده نيست بلكه ميتواند اقدامي در جهت سست كردن رشته ارتباط علم با جامعه علمي كشور و فراهم ساختن مجال براي ظاهرسازي و مقالهپردازي باشد. اين ظلم ناشي از يك جابهجايي كوچك است. علاقه و اعتقاد پژوهندگان و متصديان اداره علم كشور به آیاسآی چندان هم بيوجه نيست. عمود و ستون اصلي خيمه و خانه علم بايد اصلي وحدت بخش و قابل دلبستگي باشد چنانكه براي تأسيس و قوام عالم علم بايد در جستوجوي چنين اصلي بود. البته آیاسآی كه در زمره اقتضاها و ضرورتهاي تمركز قدرت علم و تكنولوژي است، نميتواند اصل بنيانگذار خانه علم ما باشد و چنين خانههايي هرگز نميتواند بنا شود.
آیاسآی يك مركز فهرستنويسي و اطلاعرساني است و در همين حد بايد آن را پذيرفت. لازم نيست بگويم كه من با فهرستنويسي مخالف نيستم و نوشتن مقاله در مجلههاي آیاسآی را از جهتي مفيد ميدانم. اصلاً فهرستنويسي چيزي نيست كه كسي با آن مخالف باشد ولي آیاسآی در دانشگاههاي ما صرف يك مركز فهرستنويسي و اطلاعرساني نيست، بلكه ميزان و ملاك علم و تعيينكننده صلاحيت علمي دانشگاهيان ماست، چنانكه هركس با آنجا نسبتي دارد و در مجلههاي مورد قبولش مقاله مينويسد، دانشمند مسلم است و كسي كه توفيق وصلت با آن را نيافته، در دايره دانايي جايي ندارد. مع هذا حرفي نيست، مقالهنويسي در مجلههاي آیاسآی را تشويق كنيم اما الزام دانشمندان به اين كار و موكول كردن ارتقا در مراتب دانشگاهي به داشتن مقاله در آیاسآی نشانه خوبي نيست و شايد با روح علم ناسازگار باشد. اين الزامها كه با نظر به بعضي ملاحظههاي سياسي توجيه ميشود، تدبيري است كه نه سياستمداران بلكه دانشگاهيان نه چندان آشنا با سياست اتخاذ كردهاند. اكنون هم چنان از آیاسآی دفاع ميكنند كه گويي كعبه و مقصد نهايي علم است و اگر به آن رو كنيم، رستگار ميشويم و بياعتنايي به آن عين كفر و جهل است. نيت آنان به احتمال قوي نيت خير است اما تدبيرشان يا بهتر بگويم تحكمشان هيچ سودي براي علم كشور ندارد. مهمترين حجتي كه در دفاع از الزام به نوشتن مقاله در آیاسآی دارند اين است كه ما ملاك دقيق ديگري نداريم. پاسخ اين است كه هرجا علم هست ملاك هم هست پس بگرديم و ملاك يا ملاكها را پيدا كنيم. علم زمان ما كه كمتر نظري و بيشتر تكنيكي و تكنولوژيك است، اثرش را در توسعه نشان ميدهد. در دانشگاه هم بايد نظر و حكم دانشمندان اهل نظر معتبر باشد. ما تا وقتي كه به دانشگاهيانمان اعتماد نكنيم، نظام علم و پژوهش نميتوانيم داشته باشيم. اين بياعتمادي گهگاه با نوعي تحقير و خشونت نيز توأم ميشود، چنانكه اين عين خشونت و بياحترامي به دانش و دانشمند است كه تصديق صلاحيت علمي او را به نوشتن مقاله در فلان مجله موكول كنند. علم هرجا باشد علم است. علم به مجلهها اعتبار ميدهد و نه بالعكس. اصلاً تاريخ كه به ملاكهايي مثل آیاسآی نياز ندارد. چه بسا كساني كه پيش از آیاسآی به دنيا آمدهاند و نام آیاسآی را نشنيدهاند و حتي در زمان آیاسآی بودهاند و به آن كاري نداشتهاند؛ جهان، آنان را صاحب نظر و دانشمند ميشناسد؛ و شايد از ميان كساني كه صدها بار نامشان در فهرست آیاسآی آمده است، در آينده هيچ نماند و اين همه مقالهسازي باد هوا باشد.
چنانكه گفتم از آیاسآی بهعنوان يكي از ملاكهاي توسعه علم و بهویژه براي مقايسه كشورها تا حدي ميتوان استفاده كرد. همچنين بر دانشمندان و استادان فرض است كه زبانهاي مركز جهان علم را فراگيرند كه اگر فرانگيرند، از علم باز ميمانند، ولي اينها هيچ كدام موجب نميشود كه آیاسآی به كعبه علم و مطاف دانشمندان بدل شود. ميگويند آیاسآی ملاك مطلق نيست، بلكه يكي از ملاكها و در زمره ملاكهاي ديگر است. اگر اين طور فكر ميكنند سياستگذاران بدي هستند و مراتب را نميشناسند يا قصد توجيه دارند. وقتي نوشتن مقاله در آیاسآی شرط لازم باشد و كسي كه صد مقاله محققانه دارد اگر در فهرست آیاسآی چيزي نداشته باشد، دانشمند شناخته نميشود و ارتقا به درجات دانشياري و استادي بر او حرام است، آیاسآی ديگر در رديف ملاكهاي ديگر نيست بلكه ملاك قطعي و تعيينكننده و مطلق است. در اين باب خيلي سخنها ميتوان گفت. يكي اين كه چرا تا اين اندازه به خود بياعتماديم و حكم را به ديگران وا ميگذاريم. آيا در مجلههاي خارجي مقالات سطحي بيپايه چاپ نميشود و هرچه چاپ ميشود اعتبار علمي دارد؟ در زماني كه علم در حال جهانيشدن است و زبان جهاني، براي خود اختيار ميكند با اين جهانيشدن مخالفت نكنيم اما اصرار هم نداشته باشيم كه كارگر اين جهانيشدن شويم و اداي اين وظيفه را خدمت به علم كشور قلمداد نكنيم. سعي كنيم كه علم و تكنولوژي را به زبان خودمان بنويسيم تا اين زبان با آنها انس پيدا كند و بدانيم كه اين انس زمينه لازم پيشرفت علم است. وانگهي نوشته اگر علمي و تحقيقي است به هر زباني كه باشد جاي خود را باز ميكند و اگر ساختگي و قلابي باشد فقط به درد شهرت و تبليغات بازار سوداگري علم -كه به تازگي دائر شده است- ميخورد و خدا كند كه مقالهسازان و سوداگران متاع علم، راه بهرهمندي و برخورداري از بودجه پژوهش را به خود منحصر نسازند و پژوهشگران دقيق و صبور را مأيوس و منزوي نكنند.
تبديل مركز آیاسآی به كعبه مقالهسازان با بعضي تصميمها و اقدامهاي ديگر مناسبت دارد و افراط و تفريط به آن محدود و ختم نميشود. دانشگاهها اغلب به مقالههاي استادان اگر در مجلههاي غيرمنتسب به دانشگاه يا مراكز علمي چاپ شوند يا نشاني از خودي بودن در آن ظاهر نباشد، نمره نميدهند يا نمره بسيار كمي ميدهند. معني اين تلقي اين است كه علم مهم نيست بلكه دانشگاه مهم است. ملاك هم تعلق و انتساب به دانشگاه است نه مقام علمي استاد. اگر بنويسند كه او استاد دانشگاه تهران است و مقالهاش در مجلههاي داراي عنوان علمي- پژوهشي چاپ شود، نمرهاي ميگيرد و اگر اين شرايط حاصل نباشد مقالهاش اعتبار ندارد و يا مثلاً در حدود يكدهم نمره و امتياز به آن تعلق ميگيرد. دادن عنوان علمي- پژوهشي به مجلهها هم گرچه موجه به نظر ميآيد، در كشور ما صورت و وجه خوبي نداشته است. اگر وزارت علوم و تحقيقات و فناوري هيأتهايي از استادان را مأمور ميكرد كه مجلهها را پيوسته زير نظر داشته باشند و اعتبار آنها را معين كنند و حتي در صورت لزوم به آنها تذكراتي بدهند، ميشد به مجلههايي كه آنها را علمي- پژوهشي دانستهاند، اعتماد كرد، اما اين كه شرايط صوري سخت، مقرر شود و يك اداره پس از مدتها و حتي گاهي سالها مكاتبه حكم «ثابت و دائم» به علمي- پژوهشي بودن يا نبودن مجلهاي بدهد، وضع همين ميشود كه اكنون وجود دارد؛ يعني بسياري از مجلههاي داراي عنوان علمي- پژوهشي، مجلههاي مهجور كم خوانندهاند و مقالاتي را كه دانشگاهيان به حكم وظيفه رسمي براي ارتقا و داوطلبان دورههاي دكتري به ملاحظه رعايت مقررات مينويسند، چاپ ميكنند و گمان نميكنم كساني كه بر حسب تعلق خاطر علمي، پژوهش ميكنند، اگر نيازي به ارتقاي شغلي نداشته باشند، علاقه و اصراري به درج مقالات خود در اين مجلهها داشته باشند؛ زيرا اين مجلهها خوانندگان كمتري دارد.
در اين موارد عيب اصلي اين است كه تحكم و حكم رسمي جاي علم و حقيقت را ميگيرد؛ يعني مقالههايي علمي است كه رسماً علمي و تحقيقي شناخته شود و درجه علمي- پژوهشي هم با حكم رسمي معين ميشود. اگر بگويند اين حكم تحكم عالمانه است و از سوي دانشمندان اعمال ميشود، غافلند كه دانش ابژكتيو است و تحكم ندارد. دانشمندان هم اگر تحكم كنند، كار خلاف علم يا لااقل غيرعلمي كردهاند.
من يك بار اصرار به نوشتن مقاله در مجلههاي خارجي را دعوت به صدور كالاي علم به خارج و نوعي مهاجرت روحي دانشمندان خواندم، كساني آزرده شدند. اگر سخن من خطا است آزردگي چه وجهي دارد؟ به جاي آزرده شدن بيايند بطلان آن را نشان دهند و بگويند پژوهش كردن و نوشتن مقاله و بستهبندي كردن و صدور آن به خارج چه فوائد و محسناتي دارد. بيترديد چاپ و انتشار مقالات دانشمندان ما در مطبوعات مهم بينالمللي مايه افزايش اعتبار و حيثيت علمي كشور است و از اين حيث قدر ايرانيان دانشمند مقيم خارج از كشور هم كه مقاله مينويسند نبايد مجهول باشد. علم گرچه مايه شرف و حرمت و سرافرازي است، اما در عصر ما آن را تنها براي سرافرازي نميجويند. خيلي خوب است كه كشور ما كشوري دانش پرور باشد و در كنار كشورهايي كه به اصطلاح مراكز علم جهاناند، قرار گيرد اما اين امر چنانكه گاهي ميپندارند به صرف افزايش تعداد مقالات و تكليف كردن دانشگاهيان به نوشتن مقاله و چاپ و انتشار آن در آیاسآی تحقق نمييابد. كشوري كه در منطقه مركزي علم و تكنولوژي قرار ندارد اگر بخواهد به آن مركز بپيوندد بيترديد بايد به بنيادكردن نظام پژوهش اهتمام روزافزون داشته باشد و با اين اهتمام است كه تعداد مقالات و گزارشهاي تحقيقي افزايش مييابد. اين قضيه را هميشه معكوس نميتوان كرد؛ يعني به صرف افزايش مقالات، علم پيشرفت نميكند بهويژه كه مقصود و غرض هم نه علم، بلكه رسيدن به فلان رتبه و داشتن فلان تعداد مقاله باشد. ممكن است ما با همين تعداد مقالات كه مينويسيم به نظم علمي و جهان علم راهيابيم اما بدانيم كه ممكن است تعداد اين مقالات ده برابر شود و در علم كشور تحول اساسي روي ندهد. سياست علم نانوشته و غير رسمي كشور ما دو عيب اساسي و عمده دارد.
يكي اين كه بر مبناي اصل انباشت و افزايش كمي پژوهشها و مقالات قرار دارد و اين افزايش در آن، عين پيشرفت تلقي ميشود (اين اصل در هيچ يك از فلسفههاي علم معاصر اعتبار ندارد. پوپر و لاكاتوش و فيرابند و كوهن همگي اين تلقي را مردود ميدانند). عيب ديگر اين است كه اين سياست با تحكم اجرا ميشود. اين دو عيب فرع عيب اساسيتري است. ما طرح سياست علم را از سنخ آراي همگاني ميدانيم و فكر نميكنيم كه براي ورود در اين كار بايد صاحبنظر بود، گويي هركس در هر رشته علمي درس خوانده باشد، سياست علم را هم ميشناسد. اين دو اصل به هيچ وجه معتبر نيست. البته خوب است كه پژوهش توسعه يابد اما با افزايش مقالات كار تمام نميشود. اگر با تحكم به همه مقصودها بتوان رسيد (كه البته نميتوان رسيد)، علم و تفكر تسليم تحكم نميشود و وقتي تحكم بياساس باشد، سير عادي امور را مختل ميكند، بيآنكه به جاي آن راهي بگشايد. ما اكنون بر اثر توسعه كمي آموزش كه گاهي از آن شكوه ميكنيم استعدادهاي بيشتري را ميتوانيم كشف كنيم و حتي اگر دانشمندان مقيم خارج از كشور را در محاسبه خود منظور نكنيم، تعداد دانشمندانمان كم نيست. در وهم ما موجه به نظر ميآيد كه همه آنها را مكلف كنيم كه حداقل يك مقاله در مجلهها مورد قبول آیاسآی بنويسند. مقاله نوشتن خوب است اما توقعي كه از آن داريم برآورده نميشود. به جاي اين تدبيرها بهتر است كه به خود و به دانشمندانمان اعتماد كنيم و به جاي اين كه آنها را در اضطراب جستوجوي ناشر مقاله قرار دهيم، به فكر اين باشيم كه به نحوي وضع مقاله نويسي پراكنده و نوشتن مقالات بيارتباط را تغيير دهيم و در پي يافتن و طرح مسائل علمي خاص كشور باشيم و براي حل آن مسائل پژوهش كنيم. آنها هم كه نگران خدمت به علم جهانياند بدانند كه اگر به جستوجوي مسائل حقيقي (و رسيدني، نه شنيدني و تقليدي) برآمديم، به مسائل كلي و جهاني علم هم ميرسيم و چون به عالم علم راه يافتيم، آن مسائل را بهتر درك ميكنيم و راه پژوهش پيش پايمان باز ميشود. اين كار خوبي است كه وزارت علوم، تحقيقات و فناوري به دانشمنداني كه مقالات خوب در مجلههاي آیاسآی مينويسند (گمان نكنيم كه مقاله بد در اين مجلهها چاپ نميشود) امتيازها و جوايزي ميدهد. اين رويه از الزام بهتر است و نتيجه بهتر هم ميدهد. دوباره ميگويم كه رتبه علمي كشور با اقدامهاي رسمي و تكلفات اداري بالا نميرود.
اين قسمت گفتار را خلاصه كنم. آیاسآی يك بنگاه فهرستنويسي است و مقالات علمي را فهرست ميكند و خوب است كه اين مقالات فهرست شود اما با فهرست كردن و فهرستنويسي علم بوجود نميآيد و پيشرفت نميكند. علم بايد وجود داشته باشد تا فهرستنويسان كتابها و مقالات علمي را فهرست كنند. كتاب و مقاله را دانشمندان هرگز و هيچ جا براي درج عنوان آنها در فهرست ننوشتهاند و اين كشف زمان ما و بويژه تلقي بعضي از نويسندگان مقالات علمي ما از علم است كه پژوهش را بايد براي ثبت در فهرست انجام داد. دانشمندان هم مثل همه مردم علاقه دارند كه نام خود و كشورشان بلند و عزيز باشد و بايد فكر كنند كه چگونه مقام و جايگاه علمي كشور را ارتقا دهند اما اين كار با اقدامهاي صوري و الزام و اكراه نتيجه نميدهد يا نتيجه عكس ميدهد. يك نكته ديگر هم براي اهل تفطن و صاحبان نظر بگويم. اگر نظر اين است كه دانشمندان مقالات خود را به زبان انگليسي بنويسند الزام و اجبار ديگر ضرورت ندارد. زيرا زبان، قدرت رسمي و مركز قدرت، زبان انگليسي است و جهان به سرعت به سوي بركندن ريشه اصالتها و همگاني شدن ظاهربينيها و رسوم متناسب با آن ميرود و چه بسا زبان انگليسي (البته صورت بندري و بازاري و رستوراني آن و نه زبان شكسپير و ديكنز) همهجايي شود. اين كه اين وضع با فرهنگها و عقلها چه ميكند بحثي است كه شرح آن در حوصله اين يادداشت نيست.
كسي كه يك زبان - و معمولاً اين يك زبان، زبان مادري است- را خوب نميداند و با آن انس ندارد، در كار علم و پژوهش توفيق چنداني به دست نميآورد. اگر بگويند كه زبان علم، زبان رياضي است و اين زبان با فرهنگها نسبت مساوي دارد گرچه سخنشان انديشيده نيست اما در مورد تكنولوژي و علومي كه پايه خوانده ميشود، وجهي دارد. يعني اگر بتوان از روي مسامحه پذيرفت كه زبان فيزيك و مكانيك، زبان جهاني رياضي است، در شعر و هنر و فلسفه و علوم انساني قضيه صورت ديگر دارد. از آنجا كه ما با شعر و هنر و فلسفه بيشتر تعارف ميكنيم و علوم انساني را هم چندان به چيزي نميگيريم، قدر زبان را هم نميدانيم و آن را وسيله و در عداد وسايل رفع نيازها ميدانيم، ولي زبان عين تفكر است، نه اين كه تفكر، زبان را هرچه باشد به كار برد. اين معني بسيار دشوار است و ميدانم كه به آساني فهميده نميشود. با اين وجود، نميتوان از آن صرف نظر كرد. شايد ذكر مقدمهاي كمك كند كه تا حدي به اهميت زبان در علوم انساني توجه كنيم.
در نگاه رسمي دانشگاهي تمايل براين است كه به ترجمه اهميت ندهند. ميگويند ترجمه، كار علمي نيست. زيرا قياس كار را با مقاله و كتاب رياضي (زبان علوم فيزيك و شيمي و زمينشناسي و زيستشناسي و مهندسي و كشاورزي، زبان رياضي است) ميگيرند. در اين علوم، ترجمه چندان دشوار نيست؛ اما ترجمه يك كتاب (از شعر و رمان نميگويم) جامعهشناسي يا اقتصاد از عهده مترجمي كه ترجمه الفاظ زبان نوشته را بداند بر نميآيد. زيرا مترجم بايد مطالب كتاب را در زبان خود بينديشد. به اين جهت، چنين كتابي اگر خوب ترجمه شود كتابي تازه است يعني مترجم شريك نويسنده ميشود. كتاب فلسفه و جامعهشناسي و حتي اقتصاد را لفظ به لفظ نميتوان به زبان ديگر برگرداند و اگر مترجمي چنين كند، كار بيهودهاي كرده است پس ترجمه كتب علوم انساني و اجتماعي را با ترجمه يك كتاب رياضي قياس نبايد كرد. در اين حوزه ترجمه خوب از تأليفهاي معمولي ضروريتر و با ارزشتر است.
اگر كسي به كتاب ترجمه فارسي «اكونومي پوليتيك» «سيسموندي» كه «رضا ريشار» و «محمدحسن شيرازي» در زمان ناصرالدين شاه آن را ترجمه كردهاند، نظري بيندازد، اين معني را به خوبي در مييابد. مترجمان عنوان كتاب را «آداب مملكتداري» ترجمه كردهاند. ترجمه مطالب را هم با ترجمه عنوان قياس كنيد. علوم اجتماعي و انساني جديد را ما تأسيس نكردهايم و هرچه از اين علوم داريم از راه ترجمه به دست آوردهايم. هنوز هم از ترجمه بينياز نشدهايم و بايد ترجمه كنيم تا اين علوم كمكم در زبان ما بومي شوند و جايي پيدا كنند. علوم انساني و اجتماعي زباني دارند و همراه با آن زبان بوجود ميآيند. اقتباس اين علوم هم در طي جرياني صورت ميگيرد كه زبان اقتباس كننده مهياي پذيرفتن معاني و مفاهيم فرارسيده از خارج ميشود. هيچ علمي را از زبان نميتوان انتزاع كرد اما علوم انساني با زبان و در زبان قوام پيدا ميكند. البته اگر يك جامعهشناس يا جغرافيادان حاصل بعضي از پژوهشهايش را به زبان غيرفارسي بنويسد تا خوانندگان بيشتري از آن بهرهمند شوند، كار خوبي كرده است اما پيش از آن بايد مطالب را در زبان خود آزموده باشد و سپس بتواند به زبان ميزبان هم فكر كند. همه دانشمندان ـ دانششان هرچه باشد ـ از آنجا كه در پژوهش به فكر نياز دارند و فكر در زبان صورت ميگيرد به زباني (و معمولاً به زبان مادري) فكر ميكنند اما فلسفه و علوم انساني از زبان جدا نيستند. اين گمان كه زبان وسيله است و معاني با آن منتقل ميشود اگر وجهي داشته باشد در مطالب تكراري عادي است اما معاني تازه در زبان و با زبان پديد ميآيد، به همين جهت ما هنوز در ترجمه مطالب فلسفه جديد و مقالات و كتابهاي علوم انساني دشواريهايي داريم. اين علوم هنوز در خانه زبان فارسي فرود نيامدهاند و تا نيايند، بنياد نميگيرند. ما براي بنياد كردن علم (همه علوم) به فلسفه و علوم انساني و به زبان مناسب اين علوم نياز داريم.
علوم انساني در غرب زماني بوجود آمد كه رياضي و فيزيك و شيمي و زيستشناسي بوجود آمده بود. براي اين كه جاي همه چيز و ازجمله علوم در نظم جهان متجدد معين شود و اين نظم صورت علمي پيدا كند، اقتصاد و جامعهشناسي و زبانشناسي و... پديد آمد. نظم تجدد با برنامهريزي پديد نيامده بود، اما توسعه تجدد يا تجددمآبي جز با برنامهريزي ميسر نميشود و برنامهريزي با علوم انساني صورت ميگيرد؛ پس نياز جهان در حال توسعه به علوم انساني نياز مضاعف است. در جهان متجددمآب كه علم را از مركز آن فرا ميگيرند بايد فراگرفتهها در جاي خود قرار گيرد تا جزئي از نظم زندگي و كارساز آن شود. اين تمييز و تشخيص، بيمدد فلسفه و علوم انساني ممكن نميشود. اينها هم در اصالت خودشان با زبان و در زبان پديد ميآيند. ما هنوز اين سعي را تمام نكردهايم و به پايان نبردهايم. يكي از كمكهاي علوم انساني ميتواند اين باشد كه ملاكهاي پيشرفت علم و راههاي آن را نشان دهد و بفهماند كه براي توسعه علم بايد شرايط را مهيا كرد و صرف الزام به نوشتن مقاله به زبان خارجي و چاپ آن در مجلههاي كشورهاي ديگر كارساز نيست و شايد گاهي نشانه ناآشنايي با طبيعت علم باشد. تكرار ميكنم كه اگر با تحكم كاري بتوان كرد، علم را با تحكم و با اتخاذ تدابير اداري پيش نميتوان برد (چنانكه اگر در حال جوشيدن و رشدكردن هم باشد، آن را متوقف نيز نميتوان كرد).
شنيدهام كه گفتهاند اگر هر يك از اعضاي هيأت علمي دانشگاهها يك مقاله در آیاسآی داشته باشند ايران در عداد ده كشور برتر علمي جهان قرار ميگيرد. من وقتي اين را شنيدم گفتم چرا نوشتن دو مقاله را پيشنهاد نكنيم تا يكي از پنج كشور صاحب علم باشيم؟ اين ظاهراً تدبير خوبي است ولي بهتر آن است كه عجالتاً آن را مخفي بداريم زيرا اگر كشورهايي كه در رديفهاي بالاتر از ما قرار دارند مثل ما متوجه شوند كه با ثبت مقاله بيشتر در فهرست آیاسآی علمشان ترقي ميكند، شايد به هريك از پژوهندگان و دانشمندانشان تكليف كنند كه هريك دو مقاله بنويسند. در آن صورت اين خطر وجود دارد كه ما رتبه فعلي را هم از دست بدهيم. من به علم كشورم و به دانشمندان آن جسارت نميكنم. فقط ميخواهم بدانم كه آيا درد علم و آموزش و فرهنگ در كشور ما كمبود مقاله در فهرست آیاسآی است و مؤسسات علمي وظيفهاي جز اين ندارند كه به هر وسيلهاي اين كمبود را جبران كنند؟ بهطور معمول مقالههايي كه براي بالابردن ارقام و آمار نوشته ميشود سطحي و بيمايه است. ما به جاي اين كه به دانشمندان مجال بدهيم كه تأمل و تحقيق كنند و آثار خوب پديد آورند، آنها را ملزم نكنيم كه رفع تكليف كنند و مقاله بيمايه براي مجلهها بفرستند و احياناً نوشتههاي خود را با پرداخت پول آگهي چاپ كنند. من ترديد ندارم از همان اول كه گفتند دانشگاهيان براي ارتقا بايد مقاله به زبان خارجي بنويسند، حسن نيت داشتند. معتقدان به آیاسآی هم اغلب اهل حسن نيتاند، اما حسن نيت كافي نيست. هر كاري كه ميكنيم بايد وجه آن را بدانيم و از آن مقصودي داشته باشيم. آیاسآی شايد يك ملاك كمي غيردقيق براي شناخت وضع علم در كشورها باشد و اين غيردقيق بودن در مورد كشورهايي كه زبانشان انگليسي و فرانسه و آلماني و اسپانيايي و عربي نيست و بهویژه با تصنع و تكلف جايي در فهرست آیاسآی ميجويند، كاملاً آشكار است.
كساني كه با حسن نيت تكليف و الزام كردند كه همه دانشگاهيان بايد نامشان در فهرست آیاسآی ثبت شود وگرنه لايق عنوان دانشمند نيستند، ظاهراً علم را با شغل و استاد را با كارمند يكي گرفتهاند. علم به يك اعتبار شغل است و استادان هم در استخدام دانشگاهها هستند و بهویژه وظيفه تدريس و پژوهش را چنانكه مقرر است بايد انجام دهند. ولي علم و پژوهش شغلي در ميان ديگر شغلها نيست و وظايف علمي را بر طبق مقررات نميتوان انجام داد، مگر آنكه غرض نمايش و تظاهر و رفع تكليف باشد. علم براي اين كه راه بسط و پيشرفت بپويد بايد در زمين خاصي ريشه داشته باشد و دانشمندان به آن ريشه متصل و وابسته باشند. دانشمند از آن حيث كه آدمي است و كار ميكند، وظايفي بر عهده دارد كه بايد انجام دهد؛ اما دانشمند وظيفه مطالعه و پژوهش را با تعلق خاطر و بدون هيچ تكلف انجام ميدهد و البته بايد خاطرش از جهت معاش آسوده باشد. اين كه گاهي اظهار ميشود كه براي پيشرفت علم بودجه پژوهشي را بايد افزايش داد، حرف درستي است. اجراي برنامه پژوهش بدون بودجه كافي ميسر نميشود، اما دانشمند فروشنده كالاي علم نيست كه هر وقت مشتري پيدا شد كالايش را بفروشد بلكه او با طيب خاطر دل به علم سپرده است و اگر در شرايطي قرار گيرد كه نتواند به علم بپردازد، ابتدا احساس آزردگي ميكند و اگر موانع راه علم برطرف نشود چه بسا كه ارتباطش با آن قطع شود و شايد كه به شغل علمي اكتفا كند. از زمان عباس ميرزا كه محصل به خارج اعزام كردند تا دهههاي اخير كه باب پژوهش كم و بيش گشوده شد، اشخاص بسيار مستعدي در رشتههاي رياضي و نجوم و فيزيك و شيمي و مهندسي درس خواندند كه اگر در محيط و شرايط مساعد براي رشد علم قرار ميگرفتند، در عداد دانشمندان بزرگ در ميآمدند و پژوهشهاي مهم ميكردند، اما وقتي به كشور بازگشتند، در بهترين صورت به شغل علمي مشغول شدند؛ يعني به مدرسه و دانشگاه رفتند و آنچه را كه فراگرفته بودند، به دانشجويان آموختند. اگر ديديم كه دارالفنون تحليل رفت و به دبيرستان تبديل شد و دانشگاهها هم با حفظ نام دانشگاه از حيث صفت به دبيرستان نزديك شدند از آن رو بود كه ما شأن علم را درنيافتيم و به آن دل نسپرديم و آن را وسيله انگاشتيم. هنوز هم از اين گمان كاملاً منصرف نشدهايم. اگر گاهي آثار تعلق به علم را در جاهايي ميبينيم و دانشمنداني داريم كه جانشان كم و بيش با علم يگانه شده است و پژوهشهاي مهم و مؤثري به خصوص در طب و بيولوژي و فيزيك كردهاند، در مقابل يك تمايل قوي وجود دارد كه علم نهفقط موضوع يك مسابقه بلكه مايه شهرت و تبليغات تلقي شود.
نكته ديگري بگويم و سخن را پايان دهم. اگر قرار است ما اينجا پژوهش كنيم و حاصل آن را به خارج بفرستيم چرا از فرار يا مهاجرت مغزها شكوه داريم؟ دانشمندان مقيم خارج از كشور هم مقاله مينويسند و خيلي آسان آثارشان را چاپ ميكنند. اگر قرار است به اينجا بيايند و حقوق از مراكز علمي كشورشان بگيرند و مقاله به زبان خارجي براي صدور به خارج بفرستند، آيا بهتر نيست كه همانجا بمانند و از شرايط و امكانهايي كه در اختيارشان قرار دارد، بهرهمند شوند؟ اگر وظيفه دانششمندان نوشتن مقاله و فرستادن آن به خارج است چرا بايد از فرار مغزها ناراضي باشيم؟ در اين صورت ما دو نوع مهاجرت مغزها داريم. يكي اين كه دانشمند از كشور ميرود و در جاي ديگر اقامت ميكند و به مطالعه و پژوهش ميپردازد. ديگر اين كه در كشور خود ميماند و پژوهش ميكند تا حاصل آن را صادر كند. اگر اين گروه اخير بگويد كه به حكم علاقه در كشورش مانده است، قدر تعلق خاطر به وطن را بايد دانست اما گروه ديگر هم همواره نشان داده است كه رشتههاي تعلق به كشور و فرهنگ خود را كم و بيش حفظ كرده است. اين دو گروه تفاوتشان اين است كه يكي در استخدام مراكز علمي داخل كشور است و يكي ديگر از اينجا حقوق نميگيرد و به گرنت هم نيازي ندارد و نگران افزايش و كاهش مقدار و ميزان بودجه پژوهش نيست. وقتي مهاجرت جانها يا مهاجرت علم را تصويب و توصيه ميكنيم چرا بايد نگران مهاجرت تنها باشيم؟ ميگويند در بيان مطلب غلو شده است. ارسال مقاله به خارج از كشور مهاجرت جان نيست و مگرنه اين است كه علم بايد انتشار يابد. اين اعتراض در صورتي موجه است كه فايده پژوهش و مقاله صرف انتشار آن در خارج نباشد بلكه در كشور به كار آمده باشد و جايي در طرح جامع علم كشور پيدا كرده باشد. اين مطلب مهم را در فصل ديگر كتابي كه درباره سياست علم ايران مينويسم؛ ان شاءالله شرح خواهم داد. وقتي پژوهشي واجد اين شرايط باشد، براي جهاني شدنش تكلف لازم نيست. علم نور است و نور مخفي نميماند و همواره در همه جا جوينده و خريدار دارد.