دکتر عبدالله عابدیفر
پژوهشگر حوزه فلسفه و اخلاق
دانشگاهها را میتوان بهعنوان شبکهای در حال تکامل از سیستمهای اخلاقی در نظر گرفت که بر آموزش، پژوهش، خدمات و مدیریت حاکم است. با این حال نظام دانشگاه در حال تغییر است؛ قوانین جدید، روشهای جدید کار و ایدههای جدید به مجموعه عملکرد خود افزوده است. اکنون دانشگاهها مجموعه زیادی از مقررات و سیاستهای داخلی و خارجی را شامل میشوند که موضوعاتی از جمله تقلب، تحقیق در مورد انسان، صداقت علمی آکادمیک، پژوهش در مورد حیوانات، اخلاق محیطی و... را پوشش میدهند. این نظامهای اخلاقی به هم پیوسته بومشناختی در یک فرآیند عقلانی پدید نیامدهاند، بلکه منعکسکننده بسط تاریخی و پویایی حقوق و اخلاق در رابطه با ایجاد ارزشهای جدید هستند. البته این امر، در یک فضای ایدئولوژیکی و سیاسی خاصی رخ داده است که دانشگاه را به عنوان مجموعهای از اعمال، باورها و مجموعهای خاصی از عقلانیتها ساخته است، نظریههایی که ما به طور سنتی به کار میبردیم، ممکن است اکنون در بوته پرسش و بررسی قرار گیرند.
در تحقیقی با عنوان شکلگیری دانشگاه اخلاقی (گالانت، 2011) برمجموعهای جالبی از پژوهش در مورد تقلب، ضعف قوانین پذیرش، جعل پژوهش و سرقت علمی تمرکز کرده است؛ با این استدلال که اگر یک آکادمی فاسد را مجاز بدانیم، چه امیدی برای جامعه وجود دارد؟ این مجموعه بر دو سوال تمرکز دارد: چرا فساد تحصیلی رخ میدهد و در برابر آن چه باید کرد؟ گالانت دیدگاه سیستمی را اتخاذ میکند و پیشنهاد میکند که فساد باید به عنوان بخشی از یک رویکرد کلنگر به جای اختلال در عملکردِ فردی در نظر گرفته شود. رویکردها و سؤالات مشابهی در انواع دیگر مؤسسات آموزشی از جمله در سطح آموزش متوسطه مطرح شده است. فناوریهای جدید «cutting» و «pasting» را آسان کردهاند و اینترنت پر از مشکلات ناشی از سرقت علمی آکادمی دانشجویان و استادان و مسائلی است که از «پارادایم کپی» سرچشمه میگیرد. اخیراً پژوهشهای اخلاقی در مورد صداقت آکادمیک مطرح شده است که در اصل بر اساس قانون چهار گانه قدیمی (وظیفه، غرور، قدرت و عزت نفس) در قرن هجدهم بود و به مفهومی متمایز از معاصر تغییر یافته است که در بین دانشجویان و استادان به تقلب و اخلاق انتشار معروف است. مفهوم معاصر که به دلیل اختلالات فنی در نوشتار دانشگاهی به چالش کشیده شد، در دهه 1990 با کار مککیب (1992) و مک کیب و تروینو (1993) در مورد تقلب و سایر اشکال عدم صداقت آکادمیک شروع به کار کرد. اخیراً شاهد خدمات ناشناس پولی هستیم که به دانشجویان اجازه میدهد در عرض 24 ساعت یک اثر مکتوب را از طریق سایه نویسان دریافت کنند که میتوانند همکلاسی شما باشند یا افرادی باشند که در آن سوی جهان زندگی میکنند.
اگرچه اخلاق پژوهش تا حدودی تثبیت شده است؛ اما با تأکید بیشتر بر غرامت نهادی، دستخوش تغییراتی نیز شده است. دانشگاهها اکنون کد رفتار اخلاقی برای تحقیق، آموزش و ارزیابیهایی دارند که شامل شرکتکنندگان انسانی میشود که بر «ریسک آسیب» برای شرکتکنندگان تحقیق، رضایت داوطلبانه و مالکیت اطلاعات (البته این لیست هنوز کامل نیست) متمرکز است. اخیراً، این کدها همه اشکال «فریب» را از بین بردهاند، قوانین سختگیرانهای را برای حفظ حریم خصوصی و رازداری وضع کردهاند و نگرانیهایی در مورد حساسیت اجتماعی و فرهنگی اضافه کردهاند. در اوایل قرن بیستم هیچ مقرراتی در مورد استفاده اخلاقی از سوژه انسانی در تحقیقات وجود نداشت. کد اخلاقی نورنبرگ که در سال 1948 مطرح شد، اشاره داشت که رضایت داوطلبانه سوژه انسانی کاملاً ضروری است و اخیراً در دهه 1970 بود که دانشگاهها توجه نظامندی به حمایت از سوژه انسانی بر اساس احترام به افراد (رضایت آگاهانه)، سودمندی (ارزیابی خطرات و منافع)، و عدالت (رویهها و نتایج منصفانه) کردند.
بسیاری از دانشگاهها و نهادهای آکادمی اکنون بیانیههایی در مورد صداقت علمیِ آکادمیک برای دانشجویان و کارکنان دارند که رویههای مربوط به کمیتههای انضباطی، جلسات استماع و همچنین دورههای آموزشی را مشخص میکند. مجله اخلاق علمی آکادمیک در سال 2003 و مجله بین المللی صداقت آموزشی در سال 2005 تأسیس شد. همواره «اخلاق» از دیدگاه نهاد در برابر فردی بررسی میشود که بر اساس قوانین و سیاستهای دانشگاه مورد قضاوت قرار میگیرد. به ندرت اخلاقی وجود دارد که توجه خود را به خود نهاد معطوف کند. با این حال، برخی از نویسندگان نگاه اخلاقی را به دانشگاه نئولیبرال معطوف میکنند تا از یک «ضایعه اخلاقی» صحبت کنند که مدیریت را جایگزین اخلاق میکند و از گفتمان بازسازی اخلاقی دفاع میکند.
اخلاق دانشگاهی متزلزل در دوران کووید-19
آکادمی و دانشگاهها بهعنوان نهادها از نظر اخلاقی بیطرف نیستند و در طول قرنها خودشان و حتی اخیراً، سوگیریهای نهادی آشکار و پنهان را در اختیار ما قرار دادهاند. تحقیقاتهاروی و مالمن (2019) روش معلمان جدید را بررسی کردهاند که به استرالیا مهاجرت کردهاند، آموزش عالی را تجربه کردهاند. آنها ارزشهای سرمایه خانوادگی و زبانی را مورد بررسی قرار دادند، زیرا دانشجویان مهاجر جدید با چالشهایی مواجه بودند، به ویژه زمانی که نقاط قوت فرهنگی شان با دانشگاهها و موارد مرتبط موانع ساختاری مواجه شد. آنچه جالب بود این بود که آنها استدلال میکردند که شناخت کمی از سرمایه زبانی در دانشگاه وجود دارد. فاکونله استدلال میکند که از آنجایی که منطق نئولیبرالی بر اخلاق دانشگاه حاکم است، تحرک رو به رشد دانشجویان بین المللی و روندهای جهانی و سیاست گذاری در مورد بین المللی سازی، با عدم شکلگیری تصمیمات اخلاقی، بلکه در پی درآمد از طریق رقابت هوشمندانه و استخدام افراد با پرداخت شهریه مرتبط است.. در برخی موارد، دانشجویان بینالمللی فریب دانشگاههای میخوردند که در واقع مؤسسات منفعتطلب هستند که اخلاق آکادمیک و حرفهای را دور از دسترس قرار میدهند. دانشگاهها و موسسات این چنینی بیشتر از دانشجویان سود میجویند که در پی بینالمللیگرایی هستند.
شیوههای تربیتی در دوراهیهای اخلاق که ماهیت هستیشناختی، معرفتشناختی و ارزششناختی دارد، دچار مشکل میشوند. همانطور که کوی (2020) اشاره میکند «آموزش و پرورش با معضلی مواجه است: سیاست و عمل عمدتاً در جهتگیری انسانگرایانه هستند، با این حال آموزش چالشهای زیستمحیطی امیدوار است تا برای رویارویی به این چالش به حرکت فراتر از دیدگاههای اومانیستی - به آگاهی پساانسانگرایی نیاز دارد. این بیانیه تفکر فعلی پیرامون آکادمی اخلاقی را با یک سوال طرح میکند. تمرکز بر لیست پیمان و «نسبت دانشجو به کارکنان» نشاندهنده مشکلات و مسائلی است که در روابط با جهان بیرونی و سیاره زمین و ایده ارتباط بین انسان و غیرانسان پوشش داده میشود. به خوبی آگاه میشویم که چگونه سهم رو به رشد آینده ما و چشم انداز سیارهای ما، موقعیت دانشگاهها و برنامههای استراتژیک آنها را نشان میدهد که به جای درک فضای گستردهتر پیوند جمعی، صرفاً به یک دانشجوی درآمدی و هزینه و پرداخت تحویل مییابد. همانطور که کوی ادامه میدهد، «انسانسازی یکی از راههایی است که میتواند ملاحظات اخلاقی را فراتر از انسانها گسترش دهد و راهی برای تغییر سیاستها و شیوههای آموزشی ارائه میدهد در نتیجه از درک آموزشهای خوب حمایت میکند».
به نحوی مشابهی جاندریک و مک لارن در اثر خویش؛ گفتوگوی جالبی درباره معنای روشنفکر بودن در آکادمیک از موقعیت آموزش انتقادی در بافت پسا دیجیتالی معاصر ارائه کردند. آنها با برچسب زدن گرتا تونبرگ به عنوان یک روشنفکر عمومی پسا دیجیتالی، مدعا هستند که میتوان در نظر گرفت که این برای روشنفکری عمومی در دانشگاههای ما چه معنایی دارد: شاید مفهوم سازی مجدد از مفهوم پراکسیس انتقادی باشد. در خوانش آنها از تورنبرگ، تورنبرگ کسی است اخلاقی و در عین حال تکنوکرات است: کسی که دانشگاهیان معاصر میتوانند از آن تقلید کنند.
یکی از جنبههای موفقیت تونبرگ فناوری است. برخی دیگر ساختار رسانههای معاصر، دوران جوانی او و حمایت والدین و معلمان او هستند و جنبه دیگری که ما از نادیده گرفته شدن آن متنفریم، درخشش تونبرگ است - او در میان میلیونها نوجوان توانسته کاری را انجام دهد که کس دیگری انجام نداده است. در حالی که این ممکن است طولانی به نظر برسد، ما معتقدیم که گرتا تونبرگ یک معلم واقعی فکری و انتقادی عمومی پسا دیجیتال است. حقیقت را به قدرت میگوید. مفروضات نظری سرمایه داری معاصر را به چالش میکشد. سازماندهی میکند، شبکه میسازد، فعالیت میکند. حس جمعی ما را میگستراند و عمل جمعی را امکان پذیر میکند. در حالی که او نمیتوانست از سیستمهای آموزشی سنتی فاصله بگیرد، تونبرگ درسهای مهمی را به دنیا میآموزد. همچنین باعث میشود که بسیاری از ما بخواهیم در مورد بحثهای پیرامون بحثهای زیست محیطی بیشتر بیاموزیم. همه ما نمیتوانیم مانند گرتا تونبرگ شویم، اما دانستن کار و نظریات او موجب بهبود نظریهها و عملکردهای ما میشود.
تجربیات کنونی ما - روش تدریس در دنیای کووید 19 - و کل آموزش آنلاین، اخلاق در دانشگاه را بیشتر در موقعیتی متزلزلی قرار داده است. یاندریک تجربیات بیش از 80 دانشگاه در بیش از 10 کشور را جمعآوری و مستند کرده است و بسیاری از این داستانها مستقیماً به ایده آکادمی اخلاقی اشاره میکنند. اینها داستانهایی درباره آموزش آنلاین نیستند. اینها پاسخهای بحرانی هستند که اخلاق دانشگاهها و سیستمهای آنها را شاید مهمتر کرده است. لیتل جان (2020) به وضوح به آن میپردازد:
... دانشگاهیان در حال بازسازی شیوه تدریس خودشان در طول بحران کووید-19 هستند. برای اطمینان از اجرای عادلانه آموزش آنلاین، دانشگاهیان و کسانی که از آنها حمایت میکنند، باید بر دو حوزه تمرکز کنند. اول، استادان دانشگاه باید در تدریس از دانشجویان پرسش و جو کنند تا تدریس درست را در آموزش آنلاین شناسایی کنند. ثانیاً، دانشگاهیان برای نشان دادن راهبردهای خودتنظیمی به دانشجویان برای یادگیری به کمک نیاز دارند. دانشگاهیان در استفاده از فناوریها برای حمایت از این شیوههای اساسی به راهنمایی نیاز دارند. بهجای ارائه دورهها و آموزشها، توسعه حرفهای مربیان احتمالاً در عملکرد روزمره آنها ادغام میشود. در حالی که همه اینها پیچیده و چالش برانگیز است، فرصتی را برای ما فراهم میکند تا آینده بهتری برای یادگیری دانشجویان بسازیم. در حالی که تمرکز فعلی بر تولید و انتشار محتوای دیجیتالی بسیار مهم است، تعامل دانشجویی و دانشگاهی برای آموزش حیاتی است. مهمتر از همه، ما باید از فناوریها به روشهایی استفاده کنیم که ارتباطات انسانی بهتر و عادلانهتری را تقویت کند که پایههای یادگیری انسانی را تحکیم بخشد.
به سوی اخلاق تعامل
اخلاق تعامل در آکادمی تا حدودی با مفهوم «آزادی»، «رهایی از ظلم»، «مدیریت» و «ایدئولوژی» مرتبط است. آکادمیها به مثابه افراد و اجتماع جمعی ممکن است به طور موازی در پی آزادی از محدودیتهایی باشند که دانشگاهها به مثابه بازیگران باهوش و دارای قدرت بر آنها تحمیل کردهاند. بورسیه تحصیلی مرتبط نشان میدهند که چگونه دانشگاهها میتوانند در برابر ظرفیتهای عاملین آکادمی دیگر به نحو مشکلساز فشار بیاورد. برای دستیابی به این هدف، یک نمونه خوب ایده «رهایی» در نشر آکادمی است. برای مثال، هود در مورد طی طریقی مینویسد که مجله اکسس باید طی میکرد تا هویتش را تحت «پرسا آگورا» به دست آورد نه اینکه تحت سیاستها، اعمال و محدودیتهای محیط دانشگاه قرار گیرد. در حالی که دانشگاهها مدعیند که همه کارها را به نفع کارکنان خود و پروژههایی که مدیریت میکنند انجام میدهند، پیامدهای ناخواسته معمولاً کاملاً برعکس است. سیاست و اداره دانشگاهها ارتباط تنگاتنگی با جامعه گستردهتر دارد. بحث دیگر پیرامون این موضوع، ایده استعمارزدایی و چگونگی ارتباط آن با موقعیت اخلاقی کنونی ما، همچنین به تعهد ما به اصول دانشگاهها است. فلسفه زنده در چنین فضایی چه نقشی دارد؟ با این حال، برای ما دانشگاه استعماری نیز در رابطه با اخلاق مفهوم مهمی است. چنین اصطلاحی طی طریق و تعهدی را که ما نسبت به فضای متفاوت و دیگر دانشگاه داریم، به رسمیت میشناسد، فضایی که به مثابه فضایی اخلاقی ارائه میشود که میتوانیم در آن حضور داشته باشیم. واید (2020) میگوید:
هنگامی که فلسفه زندهای را برای استعمارزدایی به کار گیریم به این میاندیشم که آکادمیها را تشویق کنیم تا به این فکر کنند که چگونه تحقیقات آنها - در رابطه با آموزش، یادگیری و دانش پژوهی - میتواند تصورات ساختگی جامعهای را برانگیزاند تا در آن مردم درگیر تکرارها و مبادله آزادانه ایدهها هستند.. چنین جامعهای حتی ممکن است جامعهای تخیلی باشد که در آن افراد با وجود تفاوتهایی که به نظر میرسند آشتی ناپذیر هستند، در تعامل زندگی میکنند. افراد حتی ممکن است اختلافات را کنار بگذارند و ترکیب آزادانه ایدههای کثرتگرایانه انسانیت مشترک را تشویق کنند. هنگامی که چنین فلسفه زندهای افراد را به تجربیات واقعی خود باز میگرداند، زندگی در دنیای ایده آل را با ناخوشیهای اجتماعی خطرناک از جمله خصومت، شکنجه و خشونت مستمر مقایسه میکنند. با توجه به این که چنین فلسفه زندهای بیشتر به تغییر زندگی کسانی که خود را وقف آن میکنند مرتبط است، ممکن است افراد عادی بیشتر در مورد چگونگی مراقبت بهتر از خود و تغییر موقعیتهای نامطلوب در جوامع شان را آزمایش کنند. به عبارت دیگر، آدمهای غیر حرفهای که یک فلسفه زنده را مشق میکنند، ممکن است تجربیات تضعیف کننده زندگی واقعی را به هنر خوب زندگی تبدیل کنند. در معنایی بسیار عمیق، این نوع تخیل ساختگی در درون همه ما به صورت تجربه زیسته روزانه هست - در فریادهای جمعی ما علیه خشونت، درد، مصیبت و ظلم انعکاس مییابد. همانطور که ما در برابر چیزی که انسانیت ما را از بین میبرد، چیزی که ما را علیه دیگران و خودمان میشوارند، مخالفت میکنیم، فلسفهای زنده از خواستن بهتر، محبت برانگیز تر، مهربان تر - انسانی تر را در منصه ظهور میرسانیم.
واید به این موضوع توجه دارد که گاهی اوقات از اصطلاح استعمارزدایی چقدر آزادانه استفاده میشود. زمانی که علیه خشونت وحشیانه موج اول استعمار استفاده شد او خواستار بازاندیشی شرایط و هدف اصلی آن است. و این مقاله را با نقل قولی زیبا از پاپاستفانو به پایان میرسانیم که از این پیچیدگیها و ایدهها سخن میگوید و در نهایت چگونه میتوانیم اخلاق را با عدالت پیوند دهیم و ما را با این سؤال روبرو میکند که کلید نظام ارزش شناختی دانشگاهها در اختیار کیست.:
ارتباط مفهومی و سیاسی ابعاد عدالت را میتوان به پیشبینیهای درونی ساختار بصری استریوسکوپی یا برجسته بینی (ادراک یا توهم عمق استریوسکوپی) تشبیه کرد. فناوری استریوسکوپی به «عملکردهایی که در مغز رخ میدهد» مربوط میشود، زمانی که ذهن «آنچه را که چشمها میبیند» تفسیر میکند و «فاصله نسبی اشیا از بیننده و بعد عمق آن اشیا» را ارزیابی میکند. رؤیت مجموعهای از تصاویر را امکانپذیر میکند که در خارج از دستگاه مشاهده، میتوانستند از چشم دور باشند. به نوعی، یک عدالت استریوسکوپی، یک دیدگاه «جمعی» تر از عدالت در فضا و زمان اسکن شده است. اما حتی اگر مجموعهای از کلیدهای آن پیدا شود، معتقدم، بیش از یک کلید وجود دارد، همچنین مسائلی درباره نحوه رمزگشایی یا چرخاندن کلیدها در قفلها و اینکه چه کسی کلیدها را میچرخاند یا کد را فعال میکند، از طریق چه فرآیندی و... درها را باز میکنند وجود دارد.
مرروری بر چند مقاله مشابه
هر چند مقالهها و پژوهشهای زیادی در این زمینه بررسی شده است ولی در اینجا به بررسی چند مقاله بسیار مختصر اشاره میشود.
متیو کارلین در مقاله خود «عرفان، ترقیگرایی و (عدم) امکان آکادمی اخلاقی» مدعاست امروزه دلمشغولی زیادی درمورد وضعیت اخلاق در آموزش عالی به دلیل افزایش نفوذ شرکتها و استفاده گسترده از روشهای تحقیق مشکوک وجود دارد. مطالعات متعدد، در زمینههای رشتهای گوناگون، اخیراً به مسأله اخلاق آکادمیک پرداختند به این امید که برخی مشکلات اساسی پیش روی دانشگاهها را شناسایی کنند و در عین حال راهحلهای ممکن برای بهبود رفتار آکادمیک را تقویت کنند. کارلین وضعیت کنونی آکادمی را در رابطه با اخلاق نقد میکند و شباهتهایی بین ریشههای عرفانی توتالیتاریسم قرن بیستم و ایدئولوژی مترقی کنونی که در آموزش عالی وجود دارد ترسیم میکند. در حالی که این مقاله عمدتاً به عنوان نقدی بر ترقی گرایی معاصر در آکادمی میپردازد، نیاز به بازسازی یک اخلاق متعالی داریم تا پاسخی به بحران اخلاقی کنونی که توسط عرفان مدرن ایجاد شده است باشد. آینه ماهون در مقالهاش «بهسوی آموزش عالی: تامل، شفقت و اخلاق به مثابه سرعت گیر» از آثار نویسندگان سالی رونی، جان ویلیامز و دیوید فاستر والاس در کاوش دقیق «سرعت گیری» و اصطلاحات مشابه آن استفاده میکند. ماهون هم به ضعف دانشگاهیان و دانشجویان دانشگاه قرن بیست و یکم توجه دارد. همانطور که بحث شد، این دانشجویان با داشتن انبوهی از هویتهای متضاد ساخته شدهاند، به عقیده ماهون شاید بهتر باشد که ما دانشجویان کمتری با دقت بیشتری جذب کنیم.
بروس مک فارلین در مقاله «آکادمیک نئولیبرال: ایضاح تغییر هنجارهای آکادمیک در عصر عملکرد بیش از حد انتظار» مدعاست که نئولیبرالیسم همیشه به عنوان یک رژیم حاکم بر سیستمهای مبتنی بر بازار و رقابت ارائه میشود نه به عنوان مجموعهای از شیوههای که استانداردهای اخلاقی آکادمی را بازشناسی کند. از نظر او، نئولیبرالیسم ارزشهای غالب آکادمی را با استفاده از دو مثال؛ مرگ بیعلاقگی و در پشت پرده قرار گرفتن نویسندگی تغییر میدهد. مک فارلین مینویسد که در حالی که هرگز عصر طلایی وجود نداشت که هنجارهایی مانند بیعلاقگی به طور عام یا جهانی به کار گرفته شوند، اما آرمانهای زیبایی شناختی پذیرفته شده مرتبط با زندگی آکادمیک را نشان میدادند. در مقابل، دانشگاهیان نئولیبرال مجموعه جدیدی از مفروضات و هنجارها را پذیرفتهاند و بسیاری از ارزشهایی را مورد تایید قرار میدادند که قبلاً مورد حمایت قرار میگرفتند. مقاله او تزی را ارائه میدهد که چگونه اعمالی که ممکن است توسط نسلهای قبلی دانشگاهیان از نظر اخلاقی مشکوک تلقی میشد الان امری خوبی شده است. هیو بوشنر و آلیسون فوکس در اثر خود «آکادمی غیر اخلاقی؟ بحث انتقادی درباب اخلاق پژوهش در دانشگاه نئولیبرال» تفکر در دانشگاهها در مورد فرآیندهای اخلاقی را به چالش میکشد. آنها این را بر اساس اصول غیرقابل توجیه و نامناسبی میدانند که ریشههای آن را مورد بحث قرار میدهند. ضمن ارائه رویکردهای جایگزین، فراگیرتر و اخلاقی تر. آنها استدلال میکنند که در حال حاضر دانشگاههای ریسکگریز باید فرهنگ تحقیقاتی خود را تغییر دهند تا از همه روشهای تحقیق و شیوههای کار میدانی که دارای یکپارچگی اخلاقی هستند حمایت کنند و تحقیقات ارزشمندی را ایجاد کنند که از نظر اجتماعی مفید باشند. توماس فالکوفسکی و هلنا استروویکا در مقاله خود با عنوان «اخلاقمند کردن اصلاحات آموزش عالی: ادغام استراتژیک گفتمان آکادمیک در مورد اخلاق علمی» به تحلیل مناقشه دانشگاهی در مورد اخلاق علمی میپردازند که در زمان اصلاحات آموزش عالی در لهستان انجام شد. آنها استدلال میکنند که تغییر دانشگاه سنتی به سمت سازمان کارآفرینی بر قطبی شدن، یعنی یا انتقاد یا تأیید اصلاحات نئولیبرالی تأکید دارد در حالی که گفتمان با تمرکز بر مسائل اخلاقی که در آن ویژگیهای فردی اخلاق سنتی تمرکز میکند، قدرت دوگانگی خود را از دست میدهد. گفتمان نئولیبرالی با تسلط گفتمان نئولیبرالی قرار میگیرد که آنها را اصلاح میکند و با اهداف خود تنظیم میکند. کریس پیرز در مقاله «اخلاق ساختارشکن مارتینهایدگر یا دانشگاه Sous rature (ناکافی در عین حال لازم)» به بررسی نیروهای اخلاقی مخالفی میپردازد که حمله کوتاه هایدگر به نازیسم را سرزنده میکند، تا بپرسد آیا همان نیروها همچنان در دانشگاه تکنوکراتیزه شده که توسط بیل ردینگ توصیف شده یافت میشوند. همتایان با استفاده از ارجاعات استعاری به پولیانا و کوجو، به فلسفه خودهایدگر به عنوان زمینهای میپردازد که در آن با این نیروهای اخلاقی متضاد مواجه میشوند. این جذب اشارات ادبی در کمک به فلسفه تعلیم و تربیت، عمداً به دنبال از بین بردن اختناق تجربه گرایی بر آموزش است. این هژمونی تجربهگرایی را یک فتیشیسم ایدئولوژیک میداند و از کار ژاک دریدا برای ساختارشکنی ایده دانشگاه با اپورتونیسم سیاسیهایدگر به عنوان نشانهای از الگوهای فعلی خودبازاریابی، خود تبلیغی و کارآفرینی در میان دانشگاهیان استفاده میکند.