از مهمترین مسائل در زندگی بشر مساله شناخت و ادراک است که در طول تاریخ، همواره جزء مهمی از دغدغههای اندیشمندان و فیلسوفان را به خود اختصاص داده است. پرسشها در مورد شناخت در دورههایی که فعالیت فلسفی پیشرفت نمود، به شکل گرایش خاص درآمده است و بحث های فلسفی در مورد شناخت، به حوزه مستقلی تبدیل شده است که موسوم به معرفتشناسی است. این بخش از فلسفه پرسش هایی را در مورد شناخت مطرح می سازد که پاسخ های متفاوت فیلسوفان به آن سبب شد تا مکاتب فلسفی و معرفتی مختلفی به وجود آید.
در تالیف کتاب حاضر هدف، توصیف و تحلیل مبانی معرفتی دو دوره زمانی متفاوت، عصر مدرن و پستمدرن به طور اختصار است.
مساله شناخت در فلسفه عصر جدید به وسیله دکارت، جان لاک، کانت و دیگران در کانون توجه قرار گرفت و می توان گفت از آن زمان تاکنون شناخت و شناختشناسی در مرکز دغدغه فلسفه و فیلسوفان قرار گرفته است.
. قرن بیستم در اندیشه فلسفی غرب، زمان ظهور دوره جدیدی از حیات فکری است که به عصر پستمدرن موسوم است. این دوره صرفا یک دوره زمانی متفاوت نسبت به عصر جدید نیست بلکه در بسیاری از جنبه ها با عصر جدید تمایز دارد. از مهمترین تمایزات میان این دو دوره تفاوت آنها در نگرش و تفسیر از معرفت و مفاهیم محوری پیرامون آن مانند صدق، حقیقت و عقلانیت است که در کنار برخی تفاوت ها دیگری سبب ظهور جهانبینی متفاوتی نسبت به دوره جدید میشود.
این کتاب در پنج فصل تالیف می یابد. در فصل نخست مفهوم معرفت و معرفتشناسی موضوع بحث است و در فصل دوم تلاش می شود تا یکی از مفاهیم مهم در معرفتشناسی به ویژه در عصر جدید یعنی مبنا گرایی مورد بحث و بررسی قرار گیرد. فصلهای سوم و چهارم به ترتیب مبانی نظام معرفتشناختی در دو دوره عصر مدرن و پستمدرن را دنبال می نماید. در پایان، فصل پنجم جایگاه معرفت دینی را عهدهدار است.
از آنجا که مباحث معرفتشناختی در حوزه معرفتشناسی دینی تاثیر مستقیم دارد در این اثر مختصر و در فصل پایانی، مولف کتاب تلاش می کند تا جایگاه معرفت دینی را بر اساس نظام معرفتی عصر پستمدرن مورد بررسی قرار دهد.
فصل اول: معرفت شناسی / ۹
فصل دوم: مبنا گروی در معرفت شناسی / ۴۳
فصل سوم: معرفت شناسی در عصر جدید/۶۹
فصل چهارم: نظام معرفتی در عصر پست مدرن / ۸۱
فصل پنجم: دین و نظام معرفتی در پست مدرن / ۱۰۵
منابع / ۱۱۹
دسته بندی موضوعی | موضوع فرعی |
علوم انسانی |
دین
|